سبحان جونسبحان جون، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره
فاطمه جونفاطمه جون، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 2 روز سن داره

سبحان وفاطمه؛گلهای باغ زندگیمون

رویدادهای 15ماهگی گل پسری

سلام پسریم ببخش دیربه دیر وبلاگتو می نویسم خیلی ماشاالله شیطون بلا شدی همش بایدهواتوداشته باشم نزدیک عیدویه عالمه کاردارم واماااااااااااااااااااااااااااااااااااا با پایان 15ماهگی گل پسری وسپری شدن 8روز از16ماهگی شما تولدبهاردخمل دایی بود که خیلیی به شماخوووش گذشت وپسرآقایی بودی اولین عکس شما قبل اومدن مهمونها: بااومدن مهمونا شمااصلاسمت بهارنمی رفتی وچون دوتادخمل دیگه هم بودن شما احساس مردانگی می کردی وخودت روسرگرم می کردی اینجا من کلی حرص خوردم آخه شماگل پسری کلاه تولدخودت رواصلا نگذاشتی بذاریم سرت اما برای کلاه تولدبهار گریه می کردی ومی خواستیش پسرم آقاشده وخانم داییش ازهمه خوراکیهای تولدبهاربراسبحان می دادوسبحا...
30 بهمن 1393

پسرم کربلایی شد

امسال قسمت شدباخانواده مامانی سبحان بره کربلا یعنی امام حسین(ع)طلبیدوباباجون واسط خیرشدو مامانی وخاله ها وخودشونومامان جون راهی شدن وبابامحمدوسبحان هم این کاروان خانوادگی روهمراهی کردن خداروشکرهمه چیز خوب بود هم هوا وهم پسری راستی سبحانی امیرحسین (پسرخاله سبحان که 2ساله)هم اومداما خاله فاطمه خیلی اذیت شدچون همش بغل خودش بودوبغل هیچکس دیگه نمی رفت اما شما به قول هم کاروانیامون خیلی اجتماعی بودی وبغل همه میرفتی قربونت بشم سبحان بغل مامانیش توفرودگاه موقع خداحافظی: یک شنبه 93/11/5ساعت3بعدظهربه سمت نجف سبحان درسالن انتظارفرودگاه پرواز2ساعت طول کشیدکه شما الحمدالله خوابیدی واذیت نکردی این پست ادامه دارررررررررررر...
17 بهمن 1393
1